امروز دعوت بودیم تولد یکی از بچه های گروه بازی که میرم،این یه گروه شامل ما مادرا و بچه هایی میشه که توی کلاس ورزش بعد از زایمان آشنا شدیم. گروه جالبیه و خیلی چیزا رو ازشون یاد گرفتم،یکی از بچه ها یکساله شد و یه تولد خیلی خیلی ساده واسش گرفتن،آقا گل پسر ما هم کمتر از یکماه دیگه،یکساله میشه و من اینو باور ندارم. وقتی به این یکسال فکر میکنم اصلا سختی ها و بی خوابی هاشو یادم نمیاد واقعا عجیبه. اصلا لحظه زایمان رو یادم نمیاد با اینکه اینقدر سخت گذشت! فقط خیلی ناراحتم که اینقدر لحظات سخت داشتم و واقعا نتونستم اونقدر که باید لذت ببرم. خیلی شکایت کردم میدونم الان دوباره بی خوابیم افتاده و دارم فکر میکنم به تولد گل پسر نمیدونم چطور تولدی بگیرم از یه طرف واقعا دوست دارم یه تولد خوشگل و کوچیک بگیریم و از طرفی حوصله برنامه ریزی و آشپزی کیک پزی و این کارای سخت رو ندارم! از طرفی هم واقعا دست تنهام و باید خودم از خودم مایه بذارم! بچه رو هم که نمیشه به حال خود رها کرد! دوست دارم یه غذا باشه همراه با کیک و تنقلات ولی نمیدونم چه غذایی درست کنم و چه جور کیکی که هم راحت باشه و هم قشنگ!
واقعا جای خانوادم توی اولین تولد اولین نوشون خالیه.
درباره این سایت